ماجرای آرایشگاه رفتن آرمان

پسرم بابایی روز جمعه بردت آرایشگاه.به آقای آرایشگر گفت یه آلمانی خوشگل براش کوتاه کن،تو هم گفتی نه آلمانی نمیخوام ایرانی میخوام.بعد که اومدی خونه ما گفتیم چه خوشگل شدی تو هم اخمات تو هم بود میگفتی نه خوشگل نشدم.تا غروب همینجور اخمو بودی و لبات آویزون!


تاریخ : 28 بهمن 1392 - 16:57 | توسط : مامان مریم و آرمان جون | بازدید : 2308 | موضوع : وبلاگ | 13 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی