آخرین رویدادهای92 و اولین رویدادهای 93

یا مقلب، قلب ما در دست توست

یا محول، حال ما سر مست توست

کن تو تدبیری که در لیل و نهار

حال قلب ما شود همچو بهار

 

 

وقت رفتن به سوی لاهیجان و آغاز تعطیلی ها.

آخرین پنجشنبه سال رفتیم سر خاک باباجون(بابای بابا).مدتی بود درباره باباجون کنجکاو شده بودی وهمش می پرسیدی که چجوری مرد چرا مرد و ما برات توضیح دادیم که وقتی هنوز مریم تو دل مامانی بود بابا جون رفت پیش خدا.

می خواهم هفت سین عید رو با یاد تو بچینم

سبزه را با یاد روی سبزه ات

سمنو به یاد شیرینی لبخندت

سایه دانه به رنگ چشم هایت

سرکه با یاد ترشی مهربانیت

سیب با یاد تردیه گونه هایت

سکه به یاد درخشش قلبت

سیر با یاد تندی کلامت

ای سرا پا همه خوبی دوستت دارم.

                                                

امسال لحظه تحویل سال خونه مامان جون بودیم.و کلی به تو خوش گذشت.

پسرم، بی اجازت دفتر 365 برگ جدیدتو دادم به خدا تا بهترین تقدیر رو برات نقاشی کنه

نوروزت مبارک.

بقعه شیخ زاهد گیلانی در لاهیجان

وقتی رفتیم خونه عمه جون همش تبلت خودتو می دادی به آرین جون بازی کنه تا اونم لب تاب و بده تو بازی کنی.قربونت برم که معامله پایاپای یاد گرفتی.

اینم آرین جان پسر عمه آرمان

اینم مژده گلی

 

روزی که رفتیم خونه دختر عمه جون کلی با مژده جون بازی کردی.بعدشم میگفتی مامان خونه مژده خوش گذشتهاوآخه تنها جایی بود که یه بچه هم سن تو داشتن.

پل خشتی لاهیجان

 

اینم جنگل میر صفا در لاهیجان.خیلی از اینجا خوشت اومده بود با دیدن برگهای خشک شادی می کردی.

اینم یه روز خوب دور استخر لاهیجان

وقتی رفتیم خونه خاله شما بچه ها (آرمان،آریا و مریم)گیر دادین که پیتزا می خوریم .بابا هم لطف کرد و ما رو برد پیتزا آفتاب . تو هم طبق معمول وقت عکس گرفتن کلی ادا در آوردی.

 

اینم مژده گلی نوه عمه جون

عزیزم اولین مریضی سال 93 اومد سراغت و سرما خوردی

اینم یه روز برفی روز دهم فروردین که همه رو شگفت زده کرد.

اینم توپی که عزیز برات خرید و خیلی دوستش داری.

سبزه رو از سفره بگیر

ماهی رو با خودت بیار

وقتشه بیرون بزنیم

سیزدهمین روز بهار

آرمان درحال درست کردن کباب برای ناهار سیزده بدر

گره 13 از زندگیت باز شود

نغمه عشق به آهنگ دلت ساز شود

سوسن و سنبل و مریم همه تقدیم به تو

این بهار و صد بهارت با گل آغاز شود

در حال جمع کردن صدف کنار دریا

اینم دوستی که پیدا کردی.اسمش ابوالفضل بود.

تو این هوای عالی بادبادک بازی کلی می چسبید.

اینجا هم بعد کلی شن بازی و بادبادک هوا کردن خسته و کلافه خوابت برد.

نمی دانم آرزویت چیست!

اما برای رسیدن به آرزویت دستانم به آسمان جاری و سبزه دلم را به نیت تو و آرزوهایت، هر چه که هست،گره میزنم.

سیزده بدر ، روز آرزوهایت باد.....

 

چهاردهم فروردین عمه خانم مامانی اومده بودن خونه ی عزیز.و این نوه خوشگلشون ملیسا جون.

روز 15 فروردین در حال بر گشتن به تهران.که دیگه حسابی خسته بودی و می گفتی چرا نمیریم خونمون.؟


تاریخ : 17 فروردین 1393 - 16:27 | توسط : مامان مریم و آرمان جون | بازدید : 1840 | موضوع : وبلاگ | 34 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی